اسراف محبت
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست ،
اسراف کردن محبت است.!!!
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست ،
اسراف کردن محبت است.!!!
نمیدانم چه بگویم از آشک و آه . . .
شاید بهتر این باشد . . .
بغضهایت را برای خودت نگهداری . . .
گاهی سبک نشوی سنگین تری . . .!!!
متأسفانه هنوز در جامعهی ما ازدواجهای تحمیلی ، شرایط سنی نامتناسب و ازدواج مجدد دیده میشود و هنوز بسیاری از جوانان تنها با دل خود پا پیش میگذارند و وارد زندگی زناشویی میشوند. آن چه در اینجا به آن میپردازیم ، آیین همسریابی نیست، بلکه قصد داریم با بیان دلایل اصلی بروز اختلاف میان همسران و روشهایی ساده برای احتراز از آنها ، قدمی در راه بهبود بخشیدن به روابط داخلی خانواده برداریم. چرا که با اتخاذ روشهای ساده میتوان از بروز بسیاری اختلافات جلوگیری کرد.
در حالی که امروزه بیشتر ازدواجها با عشق صورت میگیرد و هر دو طرف قصد دارند به یکدیگر و تعهداتشان در مقابل هم احترام بگذارند ، اما در طول زمان مسائلی پیش میآید که میتواند به جدایی ، یا یک زندگی مشترک بدون احساس ، عشق و همراهی منجر شود. علی رغم کوششهای همسران (بیشتر به خاطر وجود بچهها) برای نرسیدن به مرحلهی جدایی ، بسیاری از پیوندهای زناشویی به طلاق رسمی و درصد بالایی از مابقی نیز به طلاق عاطفی منتهی میشود.
ازدواج یک مبارزه است که امکان بروز پیش آمدهای منفی در آن بسیار است. یک زوج دانا باید بتوانند آنها را بشناسند ، پیش بینی کنند و به آنها رسیدگی نمایند.
اما عوامل مشکل آفرین کدامند؟
به بخشی از این مسائل توجه کنید:

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن روز به روز شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان نیز هر روز عصا زنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم ناله میکرد.
موعد عروسی فرا رسید . . .
زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر هم دیگه کاملا کور شده بود.همهی مردم میگفتند: چه خوب! عروس نا زیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج ، زن آبله رو از دنیا رفت.
فردای آن روز مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همهی دوست و آشناها تعجب کردند.
مرد گفت:
من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.
وقتی میخواهید به خدا "پناهنده" شوید ، صدور هیچ ویزا و
گذرنامهای لازم نیست.
سالیان درازی بود که با هم ازدواج کرده بودند ولی در حسرت داشتن فرزند به سر میبردند.
با هر کسی که میتوانستند مشورت کردند ، هر دارویی که تجویز کردند مصرف نمودند. اما نتیجهای در بر نداشت.
سرانجام نزد کشیش شهرشان رفتند.
پس از این که مشکلشان را به کشیش گفتند ، او در جواب آنها چنین گفت :
ناراحت نباشید. من مطمئنم که خداوند دعاهای شما را شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد کرد. با وجود این من قصد دارم به واتیکان بروم و مدتی در آن جا اقامت داشته باشم. قول میدهم وقتی به واتیکان رفتم ، برای استجابت دعای شما به طور حتم ، شمعی را روشن کنم.
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند.
قبل از این که زن و شوهر آنجا را ترک کنند ، کشیش گفت :
من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل میشود و شما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در رم حدود ۱۵ سال به طول خواهد انجامید ، ولی قول میدهم وقتی برگشتم به دیدن شما بیای.
۱۵ سال گذشت . . .
و کشیش دوباره به شهرش بازگشت.
یک روز تابستان که در کلیسا استراحت میکرد ، یاد قولی افتاد که ۱۵ سال پیش به زوج جوان داده بود.
تصمیم گرفت سری به آنها بزند.
پس به طرف خانهی آنها به راه افتاد.
وقتی به محل زندگی زوج جوان رسید ، زنگ را به صدا در آورد.
صدای جیغ ، داد و فریاد و گریهی چند بچه تمام فضا را پر کرده بود.
خوشحال شد و فهمید که سرانجام دعاهای این زوج اجابت شده و آنها صاحب فرزند شدهاند.
وقتی وارد خانه شد بیش از دوجین بچه دید که از سر و کول یک دیگر بالا میرفتند و به قول معروف همه جا را روی سرشان گذاشته بودند. در وسط آن شلوغی و هرج و مرج هم مادرشان ایستاده بود و فقط آنها را نظاره میکرد.
کشیش گفت: فرزندم! تبریک میگویم. میبینم که بالاخره دعاهایتان مستجاب شد.
حالا به من بگو شوهرت کجاست؟ تا به ایشان هم به سبب این معجزهی بزرگ تبریک عرض کنم.
زن مایوسانه جواب داد: پدر روحانی! او نیست . . .
همین الان خانه را به مقصد رم ترک کرد.
کشیش گفت: شهر رم؟ برای چه چیزی به رم رفته؟
زن پاسخ داد: او رفته تا شمعی را که شما 15 سال قبل برای استجابت دعای ما روشن کردید ، خاموش کند!!!

وقتی تمام شیرها پاکتی هستند . . .
وقتی همهی پلنگها صورتی هستند . . .
وقتی بیشتر پهلوانها دوپینگی هستند . . .
ایراد مگیر که عشقها خیابانی و ساعتی هستند!
این یک اصل انکار ناپذیر است:
وقتی ارزشها عوض شوند ، عوضیها با ارزش میشوند!
برای شنا کردن در سمت مخالف رودخانه ، قدرت و جرات لازم است
و گر نه . . .
هر ماهی مرده و هر خار و خسی هم میتواند در مسیر جریان آب حرکت کند.

در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدنها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم . . .
چه غصهها که فقط باعث سپیدی مویم شد در حالی که غصهی کودکانهای بیش نبود . . .
و پس از هر اتفاق دریافتم . . .
کسی است که اگر بخواهد ، میشود و اگر نخواهد ، نمیشود . . .
به همین سادگی . . .
کاش نه آن چنان میدویدم . . .
و نه آن چنان غصه میخوردم . . .
فقط باورش داشته و او را میخواندم . . .
به همین سادگی!!!
ميدوني چرا خدا از هر چيزي دو تا به ما آدما داده به جز بيني و دهان و قلب؟
برای این که بگردي و برای خودت يه هم نفس ، يه هم زبون و يه هم دل پيدا کنی.
شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همهي انسانها وجود دارد و گاهی میتواند حسابی دردسر آفرین شود و زندگی را ویران کند. پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید یا قصد ازدواج دارید ، این مطلب را بخوانید.
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطهای و به خصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه را کاملا از بین ببرند. در حقیقت این دو ، خط قرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض این که بی اعتمادی در رابطهای به وجود بیاید ، آن رابطه به سمت ویرانی میرود.
شک از آن چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی سوزان تبدیل کند. هر کدام از ما دست کم یک بار در زندگی شک را تجربه کردهایم ، ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمیتواند مخرب باشد.

شک عشق را میکشد

مسلم کسی را بود روزه داشت
که در ماندهای را دهد نان و چاشت
و گر نه چه حاجت که زحمت بری
ز خود باز گیری و هم خود خوری

اگر نتوانید با چشمان بسته بیش از 10 ثانیه روی یک پا بایستید ، اندامهای داخلی شما باهم هماهنگی ندارند و بدن شما به سمت پیری است.
انجام روزانهي این تمرین - روزی یک دقیقه – توصیه شده است.
گفته ميشود که با انجام اين كار ، ایمنی بدن بالا میرود ، فشار و قند خون تنظیم میشود ، بیماریهای شانهها و ستون فقرات کاهش مییابد و از تحلیل قوای فکری جلوگیری میشود.
لابد تصور میکنید کار سادهای است!
در این صورت بهتر است یک بار امتحان کنید.
یک قلب پاک ، از تمام معابد و مساجد و کلیساهای دنیا مقدستر است.

براي كشتيهاي بيحركت ، موجها تصميم ميگيرند.

باید دنبال شادیها بگردیم ، غمها خودشان ما را پیدا میکنند.
میپرسند بیداری؟
پاسخ میدهم: آری بی "دار" م ،
چرا که اگر "دار" داشتم یا قالی زندگیم را خودم به گونهای دلخواه میبافتم ،
یا زندگیم را به "دار" میآویختم،
پس مطلمئن باشید که بی "دار" بی "دار"م.
دلتنگی مرض عجیبی است.
انسان را آرام آرام ، نا آرام میکند.
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش ، دنیادار سابق را
سخن واضحتر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بندهی خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط! هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شستم سر به سر برنامهی پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه بازی را رها کردم
نماز و روزه را تعطیل کردم ، کعبه را بستم
وثاق بندگی را از ریا کاری جدا کردم

تنها مدارا میکنم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوش تو تن میکنم
آیندهی این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویم مو پر میکنم
هر روز این تنهایی و فردا تصور میکنم
هم سنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده
آن قدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
داریوش اقبالی