عزیز من چرا دست از، سر من بر نمی‌داری؟

برای زندگی با تو، ندارم هیچ اصراری

عزیز من چرا دست از، سر من بر نمی‌داری؟

چگونه بگذرم از این، که گاهی سعی می‌کردی

مرا از پیش رویت مثل اَبروهات برداری؟

شبیه زلزله در بخت من افتادی از اول

که از این جسم و جان دیگر، نمانده هیچ آثاری

گذشت آن‌که به سازت از، سر احساس رقصیدم

به هر کار تو تن دادم، بدون هیچ انکاری

تقاص خون مردم را، که خواهد داد؟ می‌دانی؟

برایت خودکشی کردند، آدم‌های بسیاری

مرا مانند معتادی، به چشمت مبتلا کردی 

نصیبم از تو یا اندوه، یا تشویش یا زاری!

درون هر خبر دنبال ردی از تو می‌گردم

برایم تا همیشه هم، چنان در صدر اخباری 

دروغ از واژه‌های این، غزل بارید تا گفتم:

برای زندگی با تو ندارم هیچ اصراری

 

منبع:

http://parva89.blogfa.com/category/2

من به چشمان تو از پلک تو نزدیک‌ترم

دل‌نشین! ای غم دلواپسیت بر کمرم
من از آنی که تو پنداشته‌ای خسته ترم


عمر من کم‌تر از آن است که باور بکنم
که تو یک روز بخواهی بروی از نظرم

 

راه برگشت کجا؟ لمس کن این فاجعه را
بی تو هر لحظه، پلی می‌شکند پشت سرم


باز هم کشته و بازنده‌ی این جنگ منم
که تو با لشکر چشمانت و من یک نفرم !


دل به دریای جنون می‌دهی و می‌گذری
دل به دریای جنون می‌دهم و می‌گذرم


آه دیوانه!، تو آن سوی جهان هم بروی
من به چشمان تو از پلک تو نزدیک‌ترم 

 محسن نظری

ای کاش شبی بگذری از کوچه‌ی ما هم!

ای مطلع و معشوقِ غزل، حضرتِ ماهَم
ای کاش شبی بگذری از کوچه‌ی ما هم!

خورشید به اندازه‌ی تو جلوه ندارد
تا بوده به دنبال تو بوده است نگاهم!

منطق سپر انداخته در جنگِ دل و عقل
مغلوب نگاهت شده بی جنگ، سپاهم!

چشمان تو یک عمر مرا کرده گرفتار
انداخته گل خنده‌ت از چاله به چاهم!

وابسته‌ چشمت شده احوال دل من
هم علت لبخندی و هم علت آهم!

تا بین تو و قبله مردد شده مُهری
هربار به سمتت شده کج قلبم و راهم!

دیوانه‌تر از این بکن ای ماه دلم را
بگذر شبی از دور و برِ کوچه‌ی ما هم!


طاهره اباذری هریس

دلبر زیبایی و بس دل‌ربایی می‌کنی

دلبر زیبایی و بس دل‌ربایی می‌کنی

نازنین با ناز خود ما را هوایی می‌کنی

غرق در دریای چشمان توام ای نازنین!

خوش در این دریای  زیبا ناخدایی می‌کنی

در گلستان پر از گل‌های رنگارنگ و شاد

چون گل نازی به بستان خودنمایی می‌کنی

عطر گل‌های بهاری داری و با عطر خوش

این دل دیوانه را آخر هوایی می‌کنی

با ترنم‌های دل‌کش در دل بستان گل

با هزارِ مستِ عاشق هم نوایی می‌کنی

شب چو می‌آیی به رویایم تو با آغوش باز

بر شب تاریک دل چون مَه، خدایی می‌کنی

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست

در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست

با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم

بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

 

سر که نه در راه رفیقان بود

بار گرانی است کشیدن به دوش

 

Image result for ‫سر که نه در راه رفیقان رود‬‎

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

نه یادی می‌کنی نه میری از یاد

به نیکی باد یادت ای پریزاد

مرا جانم چرا کردی فراموش؟

فراموشی است رسم آدمیزاد

شعر زیبای "احمد طناز" درباره‌ی انتخابات مجلس:

شعر زیبای "احمد طناز" درباره‌ی انتخابات مجلس:

انتخابات دگر، بار دگر در راه است
خلق را وعده‌ی پوچ سر خرمن بدهید

پسران عزبی را که مجرد هستند
همه را یک شبه با ساز و دهل زن بدهید

به مدیران ادارات کلیدی، اسفند
غیر پاداش کلان یک دو سه تا وَن بدهید

و به افراد موثر سندِ باغ و زمین
در محل خفنی از طرف من بدهید

به زنان تا که بیایند و به ما رای دهند
قول آزادی کوتاهی دامن بدهید

گرگ را وعده‌ی میش و به خران وعده‌ی کاه
جوجه‌ها را الکی وعده‌ی ارزن بدهید

گر چه موجودی صندوق تمام است ولی
به رعیت کوپن شِکَّر و روغن بدهید

خانه در مملکت ارزان شد و باید پس از این
به جهان وعده‌ی ارزانی مسکن بدهید

الکی توی سخنرانی‌ِتان در سیما
وعده‌ی کنترل قیمت آهن بدهید

یا به اموات علی‌رغم گرانی قبور
قول کمتر شدن قیمت مدفن بدهید

تا که تاثیر کند صحبتتان بین عوام
وعده‌ها را همه با واژه‌ی شرعاً بدهید

خشتکش پاره شد و "احمد طناز" نوشت:
به طرف حداقل یک نخ و سوزن بدهید

رفیقان دوستان ده‌ها گروهند

رفیقان دوستان ده‌ها گروهند
که هر یک در مسیر امتحانند

گروهی صورتک بر چهره دارند
به ظاهر دوست، اما دشمنانند

گروهی وقت حاجت خاک بوسند
ولی هنگام خدمت‌ها نهانند

گروهی خیر و شر در فعلشان نیست
نه زحمت بخش و نه راحت رسانند

گروهی دیده ناپاکند، هشدار!
نگاه خود به هر سو می‌دوانند

بر این بی عصمتان ننگ جهان باد
که چون خوکند و بل بدتر از آنند

ولی یاران هم‌دل از سر لطف
به هر حالت که باشد مهربانند

رفیقان را درون جان نگهدار
که آن‌ها پر بهاتر از جهانند


فریدون مشیری

 

مرد سالاری و دوران خوش مرد گذشت

همسرم دوش به من گفت که مادر شده است
بچه‌اش بخت بلندم زد و دختر شده است

 

گفت ای کاش پسر بود، ولی حیف، نشد!
گفتمش غصه نخور، جان تو! بهتر شده است

 

دولت الانه بها داده به زن‌ها: مثلاً
من شنیدم زن همسایه کلانتر شده است

 

دختر خاله زری بود، که کنکوری بود؟
رفته در جاده و راننده‌ی خاور شده است

 

زن بقال سر کوچه که صد کیلو بود
رفته در ارتش و الانه تکاور شده است

 

مرد می‌شوید و می‌سابد و زن امروزه
صاحب صندلی و دستک و دفتر شده است

 

زن نماینده‌ی چند شهر کلان من جمله
اصفهان و بم و آباده و ابهر شده است

 

در خبر دوش شنیدم که "حیاتی" می‌گفت:
دیه‌اش با دیه‌ی مرد برابر شده است

 

زن مهندس شده، دکتر شده، این یعنی زن
جزوِ سرمایه‌ی انسانی کشور شده است

 

مرد سالاری و دوران خوش مرد گذشت
زن در این دور و زمان شوهرِ شوهر شده است

 

رسول سنایی

خوشا آنان که با عزت ز گیتی  بساط عیش برچیدند و رفتند

خوشا آنان که با عزت ز گیتی

بساط عیش برچیدند و رفتند

 

ز کالاهای این آشفته بازار

محبت را پسندیدند و رفتند

 

خوشا آنان که در میزان وجدان

حساب خویش سنجیدند و رفتند

 

نگردیدند هرگز گرد باطل

حقیقت را پسندیدند و رفتند

 

خوشا آنان که بر این عرصه‌ی خاک

چو خورشیدی درخشیدند و رفتند

 

خوشا آنان که با پیمانه‌ی دوست

شراب عشق نوشیدند و رفتند

 

خوشا آنان که با اخلاص و ایمان

حریم دوست بوسیدند و رفتند

 

خوشا آنان که در راه عدالت

به خون خویش غلطیدند و رفتند

 

خوشا آنان که بذر آدمیت

در این ویرانه پاشیدند و رفتند

 

چو نخل بارور بر  تنگدستان

ثمر دادند و بخشیدند و رفتند

 

ز جزر و مد این گرداب هایل

سبکباران نترسیدند و رفتند

 

خوشا آنان که پا در وادی حق

نهادند و نلغزیدند و رفتند

 

ز تقوی جامه در بر کن که پاکان

ز تقوی جامه پوشیدند و رفتند

 

مشو غافل که پاداش بد و نیک

ز گیتی رفتگان دیدند و رفتند

 

خوشا آنان که بار دوستی را

کشیدند و نرنجیدند و رفتند

 

"رسا" در راه خدمت باش کوشا

خوشا آنان که کوشیدند و رفتند

پشت این همهمه‌ها منتظر چاره منم

پشت این همهمه‌ها منتظر چاره منم

پیش دستان تو آن طالب گهواره منم

چشم بر هم زدی و غرق شدم در طلبت

تو که دریا بشوی ماهی بیچاره منم

به خیالم که همان قصه‌ی عشاق رسید

تو بیابان که شدی بوته‌ی آواره منم

ورطه از خون دلم رنگ گلستان شده باز

لاله‌زاری که شده وزنه‌ی کفاره منم

هر چقدر توبه و فریاد به سویت کردم

نشدی آگه از این لیلی مه پاره منم

تو بگو بی من از این ورطه کجا خواهی رفت؟

شمع راه شب تاریک تو همواره منم

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

دیگرانت عشق می‌خواهند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن، بی من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

این جهان بی من نمان و آن جهان بی من مرو

مولوی

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

افسوس که نان پخته، خامان دارند

اسباب تمام، نا تمامان دارند

آنان که به بندگی نمی‌ارزیدند

امروز کنیزان و غلامان دارند

شیخ بهایی

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

 

از نمک نشناس‌ها آزار دیدن سخت نیست

درد دارد زخم خوردن از نمک پروردگان

 

Image result for از نمک نشناس‌ها آزار دیدن سخت نیست درد دارد زخم خوردن از نمک پروردگان

من چه سبزم امروز

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هشیار است

در دلم چیزی هست

مثل یک بیشه‌ی نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی‌تابم

که دلم می‌خوادهد

بدوم تا ته دشت

بروم تا سر کوه

سهراب سپهری

جان غمگین، تن سوزان، دل شیدا دارم

 

جان غمگین، تن سوزان، دل شیدا دارم

آن‌چه شایسته‌ی عشق است مهیا دارم

سوز دل، خون جگر، آتش غم، درد فراق

چه بلاها که ز عشقت من شیدا دارم

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

 

بر نمی‌آید دو کار از این دو فرد

مَردی از نامَرد و نامَردی ز مَرد

Image result for بر نمی‌آید دو کار از این دو فرد مَردی از نامَرد و نامَردی ز مَرد

 

مهربان باش که این عمر گران می‌گذرد

مهربان باش که این عمر گران می‌گذرد

قدر این لحظه بدان چرخ زمان می‌گذرد

بر لبی گل بنشان دست فقیری تو بگیر

هرچه با هر که کنی، بر تو همان می‌گذرد

آسمان را به زمین با قلم عشق بدوز

زندگی از برت این گونه روان می‌گذرد

خنده کن غنچه‌ی احساس برویان که بهار

به همین سرعت بسیار جهان می‌گذرد

پاسح لطف نگاهی به محبت تو بده

در عوض از دلت آن آه و فغان می‌گذرد

اگر از عشق به هر سینه گلی هدیه کنی

غم پریشان شده افسوس کنان می‌گذرد

به تمنای دو چشمان بهارانه‌ی تو

روز و شب سخت بر این سوخته جان می‌گذرد

اشعار و تک بیتهای ناب و عاشقانه

 

هم روسریت به پشت سر افتاده

هم موی تو تا قوس کمر افتاده

لا حول ولا قوه الّا بالله

اسلام دوباره در خطر افتاده

Image result for هم روسریت به پشت سر افتاده