زمانی که کشور هند می خواست سفیر جدید خود در عمان را معرفی کند، مرحوم سلطان قابوس بن سعید - پادشاه عمان - دستوری محرمانه داد که وقتی سفیر هند به عمان رسید، اجازه ندهند از هواپیما پیاده شود تا از او استقبالی مانند شاهان به عمل آید و خودش به فرودگاه خواهد آمد . درحالی که رسم سلطان عمان این نبود که به استقبال سفرا برود.
زمانی که هواپیما در فرودگاه به زمین نشست و فرش قرمز را پهن کردند، سلطان خودش از پلکان هواپیما بالا رفت و سفیر هند را در بغل گرفت و دست او را گرفته از هواپیما پیاده شدند طوری که سفیر هند نمی دانست چه بگوید.
اما دلیل این کار فقط این بود؛ زمانی که سلطان جوان جهت تحصیل در هند زندگی می کرده، این سفیر، معلم و استاد او بوده است.
سلطان قابوس با این عمل خود درسی به فرزندان و دولت خود داد که مقام معلم از پادشاه هم بالاتر است. معلم شایسته احترام است.
تا این جا داشته باشید تا یه مقدار از یک راوری هم بگویم . . .
یک شخصی هم در راور داریم به نام "علی بستانی" یا بهتر بگویم "جناب آقای علیرضا بستان پیرا" که از همکاران محترم فرهنگی این جانب محسوب می شوند و نمی دانم در چه سالی و در کجا و چه مقطعی افتخار معلمی ایشان نصیب من شده است.
هر چه هست، ایشان از همان زمان که هنوز وارد آموزش و پرورش نشده بودند تا وقتی که به عنوان هنر آموز وارد هنرستان استقلال شدند و دورانی که به عنوان رئیس هنرستان انتخاب شدند و حتی زمانی که به پست مدیریت اداره آموزش و پرورش رسیدند، هر جا به هم رسیدیم تمام قد از جا برخاسته و به حقیر ادای احترام خاصی کرده و همواره و در مقابل همگان به عمد بر زبان جاری می کردند و می کنند که فلانی معلم و استاد من بوده. یادم نمی آید پشت در دفتر ایشان به انتظار نشسته باشم. چون به محض مطلع شدن از این که من پشت در هستم سعی می کردند خودشان در را به روی من باز کنند. همه این ها نشانه افتادگی، تواضع، ادب و شخصیت این جوان فرهیخته است و الا من آن چنان عددی در مقابل خیل اساتید و معلمان ایشان نبوده و نیستم و بی تردید ایشان با همه اساتید و معلمین خود همین برخورد را دارند.
حالا تا این جا را داشته باشید تا به ادامه قضیه بپردازم . . .
نمی دانم از دعای خیر کدام شیر پاک خورده ای امسال در مراسم اربعین، لا به لای همه ی انسان های خوب و شایسته من هم بُر خوردم و این افتخار نصیبم شد که به عنوان خدمه موکب "ام المصائب، حضرت زینب (س) شهرستان راور" جهت پذیرایی و خدمات رسانی به زائرین و پیاده روان اربعین حسینی راهی کربلا شدم.
موکب، در خیابان "جوده یا سید جودی" و بین عمودهای 1421 و 1422 مستقر شد و افراد بنا به شرح وظایف خود به خدمات رسانی مشغول شدند. طبق وظیفه ای که از سوی مسئولین به من محول شد، من هم به مانند سایرین از همان روز اول مشغول کار در موکب شدم که امیدوارم ذره ای از این خدمات در نظر آقا اباعبدالله علیه السلام و حضرت ابوالفضل سلام الله علیها مقبول افتاده باشد و من حداقل در ثواب یک قدم از پیاده روی اربعین زائران عاشق کوی عشق سهیم و شریک شده باشم.
در طول زمان برقراری موکب، افراد متفاوت از ملیت ها، اقوام، شهر و دیارها و با موقعیت های اجتماعی مختلف وارد موکب می شدند. معمولا به دلیل نوع کار این حقیر، در بدو ورود و در هنگام خروج هر چند که آشنایی نیز با هم نداشتیم، خوش و بشی با من می کردند و التماس دعایی و گاه قطره اشکی و در آغوش گرفتنی و به راه خود ادامه می دادند و به سمت دیار خود می رفتند.
از آشنایان و همشهریان راوری هم تعداد زیادی افتخار به ما دادند و در این مدت وارد موکب شدند که گاهی یکی دو روز می ماندند و گاه پس از ساعتی استراحت به سمت و سویی که از قبل تعیین کرده بودند می رفتند. اما بنا به آشنایی که از قبل با همشهریان داشتیم بیشتر با هم، هم صحبت شده و گاه عکسی به یادگار می گرفتیم و در وقت فراغت در کنار هم نشسته و با بیان خاطرات سرگرم می شدیم.
در این میان تعدادی از همشهریان و نیز غیر همشهریان در امور مختلف موکب همکاری می کردند که واقعا باید از جانب خودم از این عزیزان تشکر و قدردانی کنم و دست بوسشان باشم. هر چند اجر و پاداش آن ها نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم صلوات الله اجمعین محفوظ خواهد بود.
یکی از اشخاصی که در روزهای آخر به همراه تعدادی از دوستانشان وارد موکب شدند "جناب آقای حاج رحمت الله رحیم پور" - شهردار محترم شهر راور و از مداحان مطرح و با مهارت اهل بیت در راور و از همکاران فرهنگی – بودند. شاید بتوانم بگویم تنها مداحی هستند که در مسجدی اختصاصی (مسجد امام صادق علیه السلام) و مکانی ثابت (نمازخانه مدرسه فاطمیه) در تمام مراسم طول سال به مداحی و مولودی خوانی پیرامون مصائب و شادی های اهل بیت علیه السلام مشغول هستند. از طرفی به استناد حدیث: "من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق" باید بگویم از زمانی که ایشان سکاندار شهرداری راور شده اند زحمات فراوانی در جهت زیباسازی شهر و رفاه شهروندان کشیده اند که هم به این جوان عزیز بابت فعالیت هایشان و هم به شورای اسلامی شهر بابت این انتخاب تبریک می گویم. هر چند که انتقاداتی هم از سوی کارشناسان بر کار ایشان وارد است اما به قول ضرب المثل راوری خودمون "آدم نمیا کور پیش پاش باشه". انشاالله با هم فکری و کار گروهی نواقص هم کم کم بر طرف میشه.
از قضا در یک جایی و مقطعی همانند جناب بستانی، بنده افتخار داشتم به عنوان معلم در خدمت این عزیز هم باشم.
براساس شناخت قبلی توقع سلام از سوی ایشان نداشتم. که از نظر خودم توقعی بسیار بی جا بود. ولی توقع جواب سلام به نظرم خیلی بی جا نبود.
در مدتی که ایشان در موکب ام المصائب حضرت زینب سلام الله علیها حضور داشتند و افتخار داشتم در خدمتشان باشم یک بار در پله های ورودی که دو نفر به زور از کنار هم رد می شدند به صورت رو در رو یا به قول امروزی ها فیس تو فیس با هم قرار گرفتیم که به ایشان سلام کردم ولی جوابی دریافت نکردم. دفعه بعد در حالی که ایشان در کنار یکی از همراهانشان دراز کشیده بودند و مشغول صحبت و استراحت بودند باز طبق عادت همیشگی سلامی تقدیم کردم. در حالی که نفر کناری ایشان که اتفاقا ایشون هم از شاگردان قدیم و همکاران فعلی است جواب دادند ولی از سوی شهردار محترم شاهد کوچک ترین واکنشی نبودم. در بقیه مدت زمانی که ایشان در موکب حضور داشتند سعی کردم طوری برنامه ریزی کنم که رو در روی این عزیز قرار نگیرم. اما از مداحی گرم و قرائت زیارت اربعین ایشان در ظهر اربعین استفاده بردم.
همه این ها را گفتم نه به این دلیل که محتاج یک سلام یا یک جواب سلام باشم. اما ضرورتی که در جامعه امروزی نیاز به آن شدیدا احساس می شود و همه بر آن تاکید داریم؛ احترام به بزرگتر است. چیزی که در جامعه فعلی ما رنگ باخته و همه بزرگترها را شاکی کرده است.
جناب آقای رحیم پور! گذشته از این که من معلم شما بودم یا نبودم؛ حداقل دو برابر شما سن دارم و این موی سپیدی که بر سر و روی امثال من نشسته حداقل توقعی که ایجاد می کند این است جواب سلامی که خودتان بهتر از همه می دانید و احتمالا بارها در مداحی ها هم بر آن تاکید کرده اید از واجبات مسلم است داده شود. حالا بلند شدن به احترام معلم و سایر احتراماتی که بعضی از شاگردان نسبت به معلمین خود به جا می آورند پیشکش. چون من هیچ وقت چنین انتظاری از شاگردانم و سایر افراد نداشته و ندارم و همیشه سعی کردم در مقابله با افراد دیگر، خواه پیر یا جوان در ادای سلام پیش دستی کنم.
شاید کسانی که این سطور را می خوانند ایراد بگیرند ممکن است جناب شهردار متوجه سلام من نشده باشند. جهت اطلاع این عزیزان همان گونه که در بالا گفتم باز هم یاد آور می شوم، ورودی موکب به قدری باریک بود که دو نفر وقتی از کنار هم رد می شدند بالاجبار شانه های آن ها به هم برخورد می کرد و در چنین جایی امکان ندارد که شما حرفی بزنید و طرفی که از رو به رو می َآید و مماس با شماست متوجه نشود. همان گونه که بارها در همین مکان حتی به بچه های کوچک سلام کردم یا حرفی زدم که با واکنش سریع آن ها مواجه شدم. در صورتی که ایشان از من سراغ وضوخانه و دستشویی را هم گرفتند. در نقطه دوم هم وقتی شما به پشت خوابیده باشید و کسی از بالا به شما سلام کند یا حرفی بزند، از روی اشارات سر و صورتش متوجه خواهید شد حتی اگر صدایش را نشنوید در صورتی که نفر بغل دستی شما کاملا واقف شده و جواب داده باشد. پس این امر منتفی است که ایشان متوجه سلام کردن من نشوند. حالا بماند که در چنین مواقعی وقتی فرد مسن تر یا حتی جوان تر و غریبه ای هم اگر به ما نزدیک شود حداقل سعی می کنیم پای خود را جمع کنیم و به حالت نیم خیز قرار بگیریم و راه را برای عبور او بازتر کنیم.
اما آن چه به ذهن ناقص خودم رسید این چند نکته است:
اول و احتمال قوی و به قول علما اقوی این است که جناب آقای رحیم پور دارای چشم بصیرت و واقع بینی هستند و انسان ها را در شمایل واقعی خودشان می بینند. از این جهت، چون بنده را به شکل آدم ندیده اند و از طرفی سلام و جواب سلام و حتی سخن گفتن با اشباحی که به آدم شبیه نیستند، اگر کراهت نداشته باشد، قطعا لازم نیست. پس دلیل قطعی که ایشان با بنده کلامی رد و بدل نکردند می تواند همین نکته باشد.
دوم احتمال ضعیف تری دارد و آن این که چون مسئولیت نظافت موکب به بنده و یکی دیگر از دوستان محول شده بود و در اکثر مواقع یا پلاستیک زباله و یا جارو و خاک انداز در دستانم بود، بنده را لایق جواب سلام و کلام ندانسته اند که این احتمال خیلی بعید است. چون در تیزرهای تبلیغاتی دیده ایم که خود جناب شهردار در کنار رفتگران زحمتکش شهرداری راور حضور یافته و با ایشان همکاری می کنند.
برای سومین مورد هم می توان به این نکته اشاره کرد که احتمالا، هم چون خیلی از شاگردانی که از دست معلمین خود گله مند هستند و گاها کینه به دل دارند، ایشان هم بنا به دلایلی گلایه هایی و حالت قهری نسبت به بنده داشته اند و هنوز نتوانسته اند با آن گلایه ها کنار بیایند و لازم هم نمی دانند وقتی از کسی گلایه دارند جوابی به او بدهند. اما این احتمال هم خیلی ضعیف است. چون در آموزه های دینی ما به کرات آمده که بیش از سه روز با هم قهر نکنید و الا عبادات شما مقبول نخواهد بود و حتی اگر کسی با شما قهر کرد در آشتی کردن پیش دستی کنید.
به هر شکل از همه معذرت می خواهم که با نوشتن این متن گلایه آمیز سرتان را درد آوردم.
اما قصدم این بود که به نسل جوان امروزی یادآوری کنم افراد مسن جامعه در هر پست و مقام و هر جایگاه اجتماعی که باشند از شما که در پست ها و در درجات مختلف جامعه فعال هستید، توقعاتی دارند که گاهی به اندازه یک جواب سلام کوچک است. ولی با همین جواب ندادن، به سادگی دلی رنجیده و خاطری آزرده می شود0
برای همه عزیزان نسل جوان از درگاه ایزد منان توفیق و سلامت و برای پا به سن گذاشته ها آرزو عاقبت بخیری و توقعات کم دارم.
یا علی مدد
پانویس:
آدم نمیا کور پیش باشه: یعنی ضمن این که انسان نواقص را می بیند، اگر کسی در جایی فعالیتی و کاری برایش یا برای عموم انجام داده نباید از نظر دور بدارد.
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم مهر ۱۴۰۱ ساعت 5:2 توسط ستاره سهيل
|