چه ملوسی، چه ملنگی، چه قشنگی، چه لوندی
تو که دارندۀ آن خرمن گیسوی بلندی
چه ملوسی، چه ملنگی، چه قشنگی، چه لوندی
دل دیوانه به رخسار تو صد بوسه فشاند
که هویداست از آن دیده، که دیوانه پسندی
به جوانی رسد آن پیر سپید آمده مژگان
اگرش چشم سیاه تو کند وسوسه چندی
تو چه مهری، تو چه ماهی، تو چه میری، تو چه شاهی
تو چه نازی، تو چه نوشی، تو چه شهدی، تو چه قندی
به تراش خوش آن شانه و آن گردن زیبا
چه غزالی تو که رامت نکند تاب کمندی
تن پاکیزهتر از نرگس شاداب تو نازم
که بدان قامت پر غنچه، در آغوش پرندی
نه شگفت است گر از بوسۀ سوزان تو میرم
که بود بر در کندوی عسل، بیم گزندی
دل من پرتو لبخند بلورین تو خواهد
که ملول است ز گستاخی هر بیهده خندی
خنک آن لحظه که از بستر خوابت بربایم
تو به پشت من و، من پیش تو بر پشت سمندی
گل آغوش فریدون شو و جانش به لب آور
تو که از بوسه نوازشگر دلهای نژندی
فریدون توللی، مجموعه شعر شگرف، وسوسه