خان اول شاهتامه (نبرد رخش با شیر) به همراه تحلیل روانشناسی آن

برون رفت پس پَهلِوِ1 نیمروز

ز پیش پدر گُرد2 گیتی فروز

دو روزه به یک روز بگذاشتی

شب تیره را روز پنداشتی

بدین سان همی رخش بُبرید راه

بتابنده روز و شبان سیاه

تنش چون خورش جُست و آمد به شور

یکی دشت پیش آمدش پر ز گور

یکی رخش را تیز بنمود ران

تَگِ3 گور شد از تَگِ او گران

کمند و پی رخش و رستم سوار

نیابد ازو دام و دد زینهار

کمند کیانی بینداخت شیر

به حلقه درآورد گور دلیر

.

.

.

برای خواندن بقیه اشعار و ترجمه و تحلیل لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

چه ملوسی، چه ملنگی، چه قشنگی، چه لوندی

تو که دارندۀ آن خرمن گیسوی بلندی
چه ملوسی، چه ملنگی، چه قشنگی، چه لوندی

دل دیوانه به رخسار تو صد بوسه فشاند
که هویداست از آن دیده، که دیوانه پسندی

به جوانی رسد آن پیر سپید آمده مژگان
اگرش چشم سیاه تو کند وسوسه چندی

تو چه مهری، تو چه ماهی، تو چه میری، تو چه شاهی
تو چه نازی، تو چه نوشی، تو چه شهدی، تو چه قندی

به تراش خوش آن شانه و آن گردن زیبا
چه غزالی تو که رامت نکند تاب کمندی

تن پاکیزه­تر از نرگس شاداب تو نازم
که بدان قامت پر غنچه، در آغوش پرندی

نه شگفت است گر از بوسۀ سوزان تو میرم
که بود بر در کندوی عسل، بیم گزندی

دل من پرتو لبخند بلورین تو خواهد
که ملول است ز گستاخی هر بیهده خندی

خنک آن لحظه که از بستر خوابت بربایم
تو به پشت من و، من پیش تو بر پشت سمندی

گل آغوش فریدون شو و جانش به لب آور
تو که از بوسه نوازشگر دل­های نژندی

فریدون توللی، مجموعه شعر شگرف، وسوسه