در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشت پُر ملال ما، پرنده پَر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بَر نمیکند
کسی به کوچه سار شب، در سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ! کز شبی چنین، سپیده سر نمیزند
گذرگهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا، به رهگذر نمیزند
دل خراب من دگر، خرابتر نمیشود
که خنجر غمت از این، خرابتر نمیزند
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم دی ۱۴۰۱ ساعت 6:8 توسط ستاره سهيل
|