برون رفت پس پَهلِوِ1 نیمروز

ز پیش پدر گُرد2 گیتی فروز

دو روزه به یک روز بگذاشتی

شب تیره را روز پنداشتی

بدین سان همی رخش بُبرید راه

بتابنده روز و شبان سیاه

تنش چون خورش جُست و آمد به شور

یکی دشت پیش آمدش پر ز گور

یکی رخش را تیز بنمود ران

تَگِ3 گور شد از تَگِ او گران

کمند و پی رخش و رستم سوار

نیابد ازو دام و دد زینهار

کمند کیانی بینداخت شیر

به حلقه درآورد گور دلیر

.

.

.

برای خواندن بقیه اشعار و ترجمه و تحلیل لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید