داستان كوتاه کلاه فروش و میمونها
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاهها را
برداشتهاند.
فکر کرد که چگونه ميتواند کلاههاي خود را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمونها نيز همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمونها هم از او تقلید کردند.
به ناگاه فکري به خاطرش رسید. کلاه خود را از سرش برداشت و روی
زمین پرت کرد. تمام میمونها هم کلاهها را به طرف زمین پرتاب کردند و او با
خوشحالي همهي کلاهها را جمع کرد و روانهي شهر شد.
سالهای بعد نوهي او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان
را برای نوهاش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه
برخورد کند.
اتفاقا یک روز که نوهي پيرمرد از همان جنگل ميگذشت باز در
زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمونها هم همان کار را
کردند. او کلاهش را برداشت، میمونها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی
زمین انداخت. ولی میمونها این کار را نکردند!
یکی از میمونها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین
برداشت و سيلي محکمی به گوش او زد و گفت: «فکر میکنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!»
نکته: رقابت هیچگاه سکون نمیشناسد
سهیل بعد از شعرای یمانی پرنورترین ستاره آسمان است. وضعیت ستاره سهیل طوری است که پس از طلوع، تا ارتفاع کمی از افق بالا آمده، دوباره سر خم می کند و در افق پنهان می شود (غروب می کند). که اگر افق کاملا" باز باشد می توان آن را در مدت کوتاهی مشاهده کرد. دیدن ستاره سهیل کار ساده ای نیست، و مدت زمانی که این ستاره قابل مشاهده است بسیار کوتاه است.