غزل گم می‌شود در ازدحام کوچه‌ها این‌جا

نمی‌آید به جز از ناله‌های ما صدا این‌جا

نفس بغضی شده در تنگ‌نای سینه پیچیده

در این طوفان دل‌تنگی نمی‌ماند هوا این‌جا

سزای عاشقی کردن فقط دشنام و نیرنگ است

که در ارزانی دل‌ها نمی‌ارزد وفا این‌جا

زمستان آمده بعد از، زمستان سخت و سنگین‌تر

بهاری نیست در تقویم خاک آلود ما این‌جا

چه گل‌هایی که پرپر شد به دست بادها امّا

غریبی می‌کند با نالۀ گل‌ها خدا این‌جا

بیا بگشای در از روزنی خورشید پیدا نیست

و در تاریکی ممتد نمی‌گیرد دعا این‌جا