ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود

نقش رویایی تو، هی کم و کم رنگ شود

ثانیه گُم بشود عقربه‌ها گیج شوند

دل خوش باورم آواره و دل‌تنگ شود

ترسم این است از این خانه دلت قهر کند

قصّه‌ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود

نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود

دل شکستن نکند مایۀ فرهنگ شود

نکند فاحشگی معنی لبخند دهد

بوسه‌ای گُل بدهد ترجمه‌اش ننگ شود

نکند شاخۀ لرزان بشود شانۀ من

هق هق گریۀ بند آمده آهنگ شود

تلخی قهوۀ لب های تو زجرم بدهد

لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود

وای اگر در دل مرداد زمستان بشود

قلب بی عاطفه‌ات یک سره از سنگ شود

سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد

وای اگر سادگیم . . . مایۀ نیرنگ شود

شاعر؟؟؟