در خونه رو میزدن!

دختر داییم كه پنج سالشه جواب داد: کیه!؟

زن همسایه از پشت در به شوخی گفت: منم منم مادرتون!

من رفتم در رو باز کردم. بنده خدا می‌خواس سکته کنه!

گفت: ببخشید مادرتون هستن؟

گفتم: نه! فقط من و حبه‌ي انگور هستیم.


خیلی بده بخواي یه آهنگ عشقولانه گوش بدي اونوقت یاد پنج – شش نفر بيفتي. كلا ديگه نميشه رو آهنگ تمرکز كرد.!


رفتم کتاب فروشی و گفتم: ببخشين! بوف‌کور دارین؟

كتاب فروشه گفت: کتابشو؟
گفتم: پ ن پ خودشو ، یه فرد خیر پیدا شده که حاضر تمامِ هزینه‌های درمانشو متقبل بشه!!!