رفتم نشستم کنارش و گفتم:

چرا نمیری این گل‌های زیبا رو بفروشی؟

گفت: بفروشم که چی بشه؟

تا دیروز می‌فروختم که با پولش آبجیمو ببرم دکتر که دیشب حالش بد شد و مرد.

بعد با گریه گفت:

تو می‌خواستی گل بخری؟؟!!

گفتم: بخرم که چی بشه؟؟!!

تا دیروز گل می‌خریدم برای عشقم که دیروز گذاشت و رفت.

امروز فهمیدم باید فراموشش کنم.

اشکاشو پاک کرد و یه گل بهم داد و گفت:

بگیر!

باید از نو شروع کنیم.

تو بدون عشقت منم بدون خواهرم!!!