تعریف تیم و گروه و تفاوت انها با هم
تعریف گروه:
اجتماع دو یا چند نفر که برای دستیابی به یک یا چند هدف مشترک فعالیت میکنند و با همدیگر تعامل دارند.
گروههای رسمی
در جهت کسب هدف سازمانی شکل میگیرد.
گروههای غیر رسمی
بر اساس سنخیت روابط بین افراد به وجود میآید. مانند گروههای دوستی
اگر تعداد افراد یک گروه کمتر از 12 نفر باشد گروه را کوچک و در صورتی که اعضای آن از 12 نفر بیشتر باشمد گروه را بزرگ مینامند.
تعریف تیم:
یک تیم گروهی از افراد است که در ارتباط با هدف مشخصی گرد هم آمدهاند. از تیم جهت انجام وظایفی که دارای پیچیدگی و قابل تقسیم به زیر وظایف سادهتر میباشند استفاده میکنند. تیمها بهطور معمول دارای اعضایی هستند که با بر خورداری از مهارتهای مکمل، سبب ایجاد هم افزایی در طی یک تلاش هماهنگ شده میگردند، بهطوری که نقاط قوت هر عضو تیم به حداکثر و نقاط ضعف آنها به حداقل رسانده میشود. اعضای تیم باید یاد بگیرند که چگونه به یکدیگر یاری رسانند، اعضای دیگر تیم را از پتانسیلهای مثبت خود آگاه سازند و در نتیجه محیطی را فراهم سازند تا دیگر اعضای تیم بتوانند فراتر از محدودیتهای فردی فعالیت نمایند.
تفاوت تیم و گروه در چیست ؟
گاهی تعابیر گروه (group) و تیم (team) یکسان تلقی میشوند، در حالی که تفاوتهای بزرگی میان این دو وجود دارد. هدف از ایجاد یک تیم، رسیدن به اهدافی است که فراتر از توانایی هر یک از اعضا باشد. بهترین مدیران کسانی هستند که می توانند مجموعهای از افراد را گرد هم آورده و از آنها یک تیم بسازند.
در ادامه 10 تفاوت کلیدی را که باعث میشوند یک گروه تبدیل به یک تیم فعال و مولد شود به طور خلاصه توضیح داده میدهیم.
1. درک تیمی
در یک گروه، اعضا فکر میکنند که آنها فقط به دلایل اداری یک گروه را تشکیل دادهاند و مسؤولیتی در قبال بقیۀ اعضا ندارند. اما اعضای یک تیم استقلال همدیگر را به رسمیت میشناسند و درک میکنند که اهداف فردی و تیمی تنها با حمایت و کار جمعی به بهترین وجه محقق میشود. همچنین اعضای تیم وقت خود را در جنگ بر سر مسائل سطحی تلف نمیکنند.
2. مالکیت اهداف و ارزشها
اعضای یک گروه تنها بر کارکرد فردی خود تمرکز دارند، چرا که به اندازۀ کافی در تبیین و برنامهریزی اهداف گروهی مشارکت نداشتهاند. اما در یک تیم، اعضا احساس مالکیت نسبت به شغل و واحد خود دارند. زیرا خود را متعهد به اهداف ارزش محور و مشترکی میدانند که در تعریف و استقرار آنها نقش داشتهاند.
3. خلاقیت و همکاری
در یک گروه، به جای آنکه از اعضا پرسیده شود که بهترین راه حل چیست، به آنها گفته میشود که چه کاری باید انجام دهند. به این صورت پیشنهاد دادن و خلاقیت مورد تشویق قرار نمیگیرد. اما در یک تیم، اعضا از طریق استفاده از استعداد شخصی و دانش و نوآوری خود، در فعالیتها مشارکت داشته و به تحقق اهداف تیمی کمک میکنند.
4. اعتماد
ممکن است اعضای یک گروه به انگیزههای همدیگر بدبین باشند، چرا که از نقش یکدیگر در گروه اطلاع کافی ندارند. بیان نظرات یا مخالفتها، تفرقه انگیز یا غیرمفید تلقی میشود. اما در یک تیم، اعضا در فضای اعتماد کار میکنند و برای بیان افکار و احساسات خود و همچنین اظهار مخالفت با نظر دیگران تشویق میشوند. اصولاً در تیم از سؤال کردن و ایراد گرفتن استقبال میشود.
5. فهم مشترک
در یک گروه، افراد آنقدر در صحبت کردن محتاط هستند که درک منظور اصلی آنها مشکل است. اما اعضای یک تیم، صادقانه و رو راست پیام خود را منتقل میکنند و برای فهم درست طرف مقابل نیز تلاش دارند.
6. رشد فردی
در یک گروه، اعضا به اندازۀ کافی آموزش دیدهاند، اما در پیاده سازی دانستههای خود توسط سایر اعضا و مدیران خود ناتوان هستند. در مقابل، اعضای یک تیم تشویق میشوند که دائماً مهارتهای خود را توسعه و بهبود دهند و از آنها در انجام شغل خود استفاده کنند. آنها کاملا حس میکنند که از حمایت تیم در این راستا برخوردار هستند.
7. حل اختلافات
در یک گروه، اعضا خود را درگیر مناقشات و اختلافاتی میبینند که از نحوۀ مواجهۀ صحیح با آنها اطلاع ندارند. مدیر گروه نیز معمولا از مداخله در این امور خودداری میکند، تا روزی که اوضاع بحرانی شود و خسارت بزرگی به گروه وارد آید. اما در یک تیم، اعضا درک میکنند که اختلافات، جزئی طبیعی از مناسبات انسانی هستند. از نظر آنها، اختلافات و بروز بحثها، موقعیتی برای رشد افکار و نوآوریها هستند و تلاش میکنند تا آنها را به طور سازنده و سریع رفع نمایند.
8. تصمیم گیری
جمعی از اعضای یک گروه ممکن است در تصمیماتی که تمام گروه را تحت تأثیر قرار میدهد، مشارکت نکنند. گاهی انطباق و پیروی کردن از رهبر گروه، بیش از حصول نتایج مثبت برای آنها اهمیت می یابد. اما در یک تیم، همه در اتخاذ تصمیمها مشارکت میکنند و در عین حال میدانند که در صورت عدم توافق یا در شرایط اضطراری، رهبر تیم حرف آخر را میزند.
9. رهبری مؤثر
در یک گروه، اعضا میل دارند در محیطی کار کنند که ساختار مشخص و قواعد سختی برای کارکنان وجود نداشته باشد. رهبران گروهها نیز ترجیح میدهند به جای سرکشی به امور و صحبت با افراد، آنها را از پشت میز خود هدایت کنند. اما محیط کاری یک تیم، ساختار یافته است و هر کس مرزهای خود را میشناسد و میداند که از چه کسی باید اطاعت کند. رهبر تیم استانداردهای بالا و البته مورد توافق طرفین را تعیین میکند و اعضا به طور فعال و با رغبت استاندارها را رعایت کرده و با رهبر خود همکاری میکنند.
10. تعهد
اعضای یک گروه تعهد و انگیزهای برای رسیدن به کمال یا کسب افتخار ندارند. سطح کارآیی افراد همیشه متوسط است و تغییر و تحولات اعضای گروه نیز زیاد است. چرا که نیروهای با استعداد متوجه میشوند که اولاً توقعات شخصی آنها برآورده نمیشود، ثانیاً چیزی از دیگران یاد نمیگیرند و رشد نمیکنند، و ثالثاً همکاران آنها بهترینها نیستند. اما در یک تیم، تنها افرادی استخدام میشوند که میل به اوج گرفتن و کمال دارند. در یک تیم، اعضا در محیطی هماهنگ همکاری میکنند و از این موقعیت برای رشد خود نیز استفاده میکنند.
شما نیز سعی کنید از گروههایی که در آن عضو هستند (در محیط کاری، محیط علمی، محیط ورزشی و غیره) تیمهایی بسازید تا سریعتر و بهتر به اهداف جمعی و فردی خود برسید.
نقشهای افراد گروه و نحوۀ برخود با این افراد
در هر گروه اعضا ممکن است به سه دسته تقسیم شوند:
الف) افراد مثبت گروه
ب) افراد مشکل آفرین گروه
ج) افراد بله قربانگو درگروه
الف) افراد مثبت:
در مقام عضو یک گروه، شما یا دیگران ممکن است نقشهایی را بپذیرید گه برای کار گروهی مثبت محسوب میشوند. این نقشها به قرار زیر هستند:
1. مبتکر: عقاید جدید را مطرح و مسائل و مشکلات گروه را تعریف میکند و برای حل مشکلات راه حل تازه ارئه میدهد.
2. جستجو کنندۀ اطلاعات: در صدد به دست آوردن اطلاعات است؛ برای به دست آوردن پیشنهادها و اطلاعات معتبر تلاش مینماید.
3. ارائه دهندۀ اطلاعات: واقعیتهایی را مطرح میسازد و تجارب مربوط و معتبر را که به مشکل گروه مربوط میشوند را بیان میکند.
4. روشنگر: روابط بین ایدهها و پیشنهادهای مختلف را روشن میکند و ایدهها و پیشنهادها را توضیح میدهد؛ واژهها را تعریف میکند.
5. جمعبندی کننده: عملی و منطقی بودن پیشنهادهای دیگران را ارزیابی میکند؛ پیشنهادهای مختلف را با بیان خود دوباره مطرح میسازد و پیشنهاد رأی گیری میدهد.
6. تشویق کننده: عقاید دیگران را ستایش میکند و موافقت خود را با حالات چهره یا اظهار نظر اعلام میدارد؛ روابط گرم و دوستانهای با دیگران دارد.
7. حافظ انسجام: در تضادهایی که بین اعضای گروه ایجاد میشود، نقش میانجی را بازی میکند و سعی مینماید تنشها و برخوردها را کاهش دهد و به آنان تفهیم کند که انسانها دارای تفاوتهای فردی هستند.
8. نگهبان: سعی میکند مانع آن گردد که فردی بر دیگران تسلط پیدا کند؛ با باز نگهداشتن مسیرهای ارتباطی به دنبال آن است که مشارکت دیگران را در فعالیت گروه تسهیل کند.
9. وضع کنندۀ استانداردها: استانداردهایی را برای گروه مشخص و هنجارها و الگوهای رفتاری آن را تعیین میکند.
نحوۀ برخورد با افراد مثبت:
این افراد قابل اعتمادند. وظایف خود را خوب میشناسند و بدون این که بخواهند کسی به آنان توجه کند، کارشان را انجام میدهند. اغلب افراد تمایل دارند که سختتر کار کنند، اما نمیخواهند کوششهایشان نادیده گرفته شود. در غیر این صورت دلسرد میشوند و احساس میکنند استثمار شدهاند و دیگران قدر زحماتشان را نمیدانند. لذا از تلاش کردن سر باز میزنند و در فعالیتهای ضد تولیدی شرکت میکنند. مدیران باید رفتار افراد مثبت را تشویق کنند.
ب) افراد مشکل آفرین:
این افراد کسانی هستند که معمولا مخالفت میکنند. خود محورند. به جای پرداختن به موضوع، دیگران را مورد هجوم قرار میدهند و از هدف اصلی خود دور میشوند. افراد مشکل آفرین بر اساس کارهای غیر سازندهای که انجام میدهند، به گروههای مختلفی تقسیم میشوند که عبارتند از:
1. مهاجم: نظرات خود را به زور پیش میبرد و از دیگران میخواهد که به حرفش گوش دهند.
2. مانع: در این نقش، فرد منفی نگر است. گاهی بدون دلیل با خواست گروه به مخالفت میپردازد و همیشه در این فکر است که تلاشهای گروه را هدر دهد.
3. جستجو کنندۀ تحسین: همواره به دنبال آن است که توجهات را به سوی خود جلب کند. ممکن است گاهی خودستایی کند و همه چیز را به مسخره بگیرد.
4. دوری کننده: فاصلۀ خودش را از دیگران حفظ میکند. از پذیرش هر مسئولیتی سر باز میزند. ظاهراً دنبال منفعت خاصی است و سعی میکند که وارد موضوعات بحث برانگیز نشود.
5. خوشگذران: هدفش از شرکت در گروه، پیدا کردن جایی برای تفریح و گذران وقت است و توجه کمی به گروه و وظایف ان دارد.
6. مددجو: جلسات گروهی را به جلسات طرح مشکل خود و استمداد از دیگران تبدیل میکند.
نحوۀ برخورد با افراد مشکل آفرین:
پیش از هر گونه اقدامی باید مطمئن شد که اعمال منفی، واقعاً در حال انجام شدن هستند و شخص نیز واقعاً فردی مشکل آفرین است. گاهی ما به غلط شخصی را که نظرات متفاوتی نسبت به افکار ما دارد، شخص مشکل آفرین تلقی میکنیم. به طور کلی، برای تعامل با افراد مشکل ساز، باید به این نکات توجه داشت:
- به دنبال راضی کردن فرد مشکل آفرین نباشید.
- خود را کنترل کنید تا برای انجام عملی متقابل واکنش نشان ندهید.
- زمینه را برای اقدامات شخص مشکل آفرین فراهم نکنید.
- تلاش کنید تا عمل اختلال آمیز و مزاحمت او را به مشارکتی سازنده تبدیل کنید.
- با شخص مشکل آفرین مستقیماً برخورد کنید.
- شخص مشکل آفرین را از خود دور کنید.
ج) افراد بله قربانگو:
ابراز آزادانۀ عقاید و احساسات متضاد، لازمۀ تفکر خلاق است. همۀ ما افراد یا مدیرانی را میشناسیم که خود را مسئول بر طرف کردن مشکلات و برقراری سازگاری میدانند و میخواهند که همه چیز مطلوب و مطابق میل آنان باشد. گاه خود نیز در زمرۀ این افراد قرار میگیریم و به هر قیمتی که شده مخالفت خود را پنهان میکنیم و تصویری از سازگاری به نمایش میگذاریم. برای از بین بردن نقش بله قربانگویی برخی افراد در گروه، میتوان نکات زیر را مورد توجه قرار داد:
- هر کس حقوق معینی دارد. از آن جمله میل دارد که متحرمانه با وی رفتار شود.
- هر فردی حق دارد با صراحت ادعای خود را بیان کند.
- هر فردی حق دارد که به سخنان او به دقت گوش فرا داده شود.