یه دوستی داریم یه روز داشت تعریف می کرد:

کارت عروسی واسمون اومده بود . . .

روی کارت نوشته جناب آقای فلانی با اتفاق همسر محترمه و دختر خانم . . .

می گفت خیلی ناراحت شدم . . .

زنگ زدم بابای عروس با عصبانیت گفتم:

خوب یهو رو کارت می نوشتین . . .

همتون بیاین. بی زحمت اون پسر الدنگتونو نیارین . . .